تعداد بازدید :
تاریخ : چهارشنبه 93/5/22
به نام بخشنده دادگر
شعری از جواد حیدری
این چه حالی است، که این دیده پریشان باشد
همه جا در پی دیدار، هراسان باشد
از کنار دل من دیر سفر کن که دلم
چون غبار قدمت، بیتو پریشان باشد
از تصدق به گدایت، نظر لطف نما
شاهد فقر دلم، خشکی چشمان باشد
من که این گونه نبودم، تو خودت میدانی
بی کس و یار شدم، درد فراوان باشد
چه کنم بهر ظهورت، نشدم باعث خیر
تا به کی سائل تو در پی عصیان باشد
مپسند این همه عمرم، به گنه صرف شود
عمر من بهر تو، ای یوسف قرآن باشد
کو مناجات شب و شور و نشاط سحری
کو دگر دیده که در هجر تو، گریان باشد
باز آن حال و هوا را، به دلم برگردان
که دلم ساکن وادی شهیدان باشد
ما ز دیدار رخ رهبر خود، مست توایم
پیر ما همنفس پیر جماران باشد
ارسال توسط
آخرین مطالب