سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تعداد بازدید :  
تاریخ : پنج شنبه 93/2/18

2 سال قبل همین لحظات... پدرم شهید و من یتیم شدم...

افسران - 32 سال قبل همین لحظات...  پدرم شهید و من یتیم شدم...
safiaالان همان لحظه شروع یتیمی من در سال 1361 است...

به همه بگویید که من؛ بچه شیرم
چون:
در آن نیمه شبی که دوشکای عراقی همه را زمین گیر کرده بود
در اون لحظه ای که امثال من از ترس زمین را چنگ میزنند
از میان خیل کثیر دلاوران حاضر در صحنه
این پدر من بود که ضامن نارنجک را کشید و بطرف سنگر عراقی رفت
اون لحظه از شب که او میرفت
من خواب بودم
خواهرانم خواب بودند
مادرم نه ماهه باردار بود...
اون لحظه‏ ای که او اراده رفتن کرد شیاطین با تمام جنودشان دست بکار شدند که منصرفش کنند
یتیمی فرزندانش، بیوه شدن زن جوانش و کودکی که در روز هفتم شهادتش به دنیا می آمد...
ولی او صادقانه پای عهدی که با خدا بسته بود ایستاد و رفت
در لحظه بامداد شب 18 اردیبهشت 61
شبی چون الان؛ همین لحظات
مرحله دوم عملیات بیت المقدس
5 کلیومتری خرمشهر
قبل از رسیدن به سنگر سینه اش با گلوله دوشکا شکافته شد و نارنجک کنار پایش منفجر شد.
او شهید شد.
او در سینه تاریخ سرخ عاشورا ماندگار شد و ما رفتیم.
از سال قبل که خدا به من فرزند داده تازه به اهمیت کارش پی بردم
تازه فهمیدم که بخاطر خدا از چه تعلقات سنگینی دل کنده است.
به همه بگویید که:
من بچه شیرم
فرزند یک دوشکا خاموش کن
خوشا بحال من
چراکه:
در روز قیامت که همه سرها پایین است من سرم را بالا میگرم و بلند فریاد میزنم:
من فرزند شهیدم
***
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
من که دلبسته این ایل و تبارم چه کنم...


نثار روح مطهرش صلوات