سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تعداد بازدید :  
تاریخ : سه شنبه 93/2/30

لتماس دعا پیامبر اکرم از جوانی که هرگز او را ندیدند!! /وقتی رسول اکرم بوی بهشت را از فرسنگ ها دورتر استشمام می کند

افسران - التماس دعا پیامبر اکرم از جوانی که هرگز او را ندیدند!! /وقتی رسول اکرم بوی بهشت را از فرسنگ ها دورتر استشمام می کند




آیا میدانید چرا به لوله ای که از آن آب خارج می شود می گوییم "شیر"؟

در سال های دور ایران؛تنها دوشهر بیرجند و تبریز آب لوله کشی داشتند که آن صنعت را از روسیه به امانت برده بودند. و در کلان شهری مثل تهران مردم از آب چاه که تمیز و سالم نبوداستفاده می کردند. در شهر تهران تنها سه قنات وجود داشت که آن هم متعلق به سه سرمایه دار تهرانی بود. یکی از این قنات ها که به سرچشمه معروف بود (وهست) متعلق به سرمایه داری بود که بچه دار نمیشد. او نذر کرد اگر بچه دار شود؛ برای تهرانیان آب لوله کشی فراهم کند. پس از مدتی بچه دار شد و برای ادای نذرش به اتریش رفت تا مهندسانی را از آنجا برای لوله کشی آب بیاورد. در هر کشوری حیوانی که برای آنها مقدس است را بر سر خروجی آب می گذاشتند. مثلا در فرانسه سر خروس استفاده می کنند. او دید در اتریش، هر جا خروجی آب است؛ سردیسی از شیر هست. پس بر سرچشمه آب که برای مردم فراهم کرد، سر شیری گذاشت. و مردم هروقت برای برداشتن آب به آنجا می رفتند ومی گفتند:

رفتیم از سر شیر آب آوردیم!



تعداد بازدید :  
تاریخ : پنج شنبه 93/2/18

فدای همه مادرای مهربون ...

افسران - فدای همه مادرای مهربون ...

به سلامتی همه مادرا و اینکه هیچ بچه ای حسرت بی مادری را نکشه دستا به سوی آسمون بالا ...




تعداد بازدید :  
تاریخ : پنج شنبه 93/2/18

فدای همه پدرای مهربون

افسران - فدای همه پدرای مهربون
افسران - فدای همه پدرای مهربون
افسران - فدای همه پدرای مهربون

بس

 

 

 

 

 

 

 

لامتی همه پدرای زحمتکش که انشالله هیچ وقت جلوی خونوادشون شرمنده نشن و الهی سایه هیچ خونواده ای بدون پدر نشه دستا به سوی آسمون بره بالا




تعداد بازدید :  
تاریخ : پنج شنبه 93/2/18

گفتند علی موقشه ....

افسران - گفتند علی موقشه ....

گفتند علی موقشه ....
اینهمه خواستی و التماس کردی الان موقشه ...
صدا زد مامان! مادرش اومد. گفت این سرم را از دستم دربیار میخوام برم دستشویی.
مادرش کمکش کرد رفت. رفت وضو گرفت. فقط چند ثانیه مونده...
اومد بیرون.
گفت: مامان بغلم میکنی؟
مادرش بغلش کرد.
تموم
پرواز کرد
ساعت 19 سوم فروردین 93




تعداد بازدید :  
تاریخ : پنج شنبه 93/2/18

2 سال قبل همین لحظات... پدرم شهید و من یتیم شدم...

افسران - 32 سال قبل همین لحظات...  پدرم شهید و من یتیم شدم...
safiaالان همان لحظه شروع یتیمی من در سال 1361 است...

به همه بگویید که من؛ بچه شیرم
چون:
در آن نیمه شبی که دوشکای عراقی همه را زمین گیر کرده بود
در اون لحظه ای که امثال من از ترس زمین را چنگ میزنند
از میان خیل کثیر دلاوران حاضر در صحنه
این پدر من بود که ضامن نارنجک را کشید و بطرف سنگر عراقی رفت
اون لحظه از شب که او میرفت
من خواب بودم
خواهرانم خواب بودند
مادرم نه ماهه باردار بود...
اون لحظه‏ ای که او اراده رفتن کرد شیاطین با تمام جنودشان دست بکار شدند که منصرفش کنند
یتیمی فرزندانش، بیوه شدن زن جوانش و کودکی که در روز هفتم شهادتش به دنیا می آمد...
ولی او صادقانه پای عهدی که با خدا بسته بود ایستاد و رفت
در لحظه بامداد شب 18 اردیبهشت 61
شبی چون الان؛ همین لحظات
مرحله دوم عملیات بیت المقدس
5 کلیومتری خرمشهر
قبل از رسیدن به سنگر سینه اش با گلوله دوشکا شکافته شد و نارنجک کنار پایش منفجر شد.
او شهید شد.
او در سینه تاریخ سرخ عاشورا ماندگار شد و ما رفتیم.
از سال قبل که خدا به من فرزند داده تازه به اهمیت کارش پی بردم
تازه فهمیدم که بخاطر خدا از چه تعلقات سنگینی دل کنده است.
به همه بگویید که:
من بچه شیرم
فرزند یک دوشکا خاموش کن
خوشا بحال من
چراکه:
در روز قیامت که همه سرها پایین است من سرم را بالا میگرم و بلند فریاد میزنم:
من فرزند شهیدم
***
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
من که دلبسته این ایل و تبارم چه کنم...


نثار روح مطهرش صلوات



تعداد بازدید :  
تاریخ : پنج شنبه 93/2/18

توصیه آیت الله بهجت(ره) جهت تمرکز فکر

تمرکز فکر

 

توینویس

 

هوالکافی:|


از محضر آیت الله بهجت(ره) پرسیدند:
چه کنیم تمرکز فکر پیدا کنیم؟
فرمودند : اذکاری که برای جمع کردن فکر مؤثر است مثل(لا إله إلاّ الله) را زیاد بگویید.




تعداد بازدید :  
تاریخ : پنج شنبه 93/2/18

هوای ابری و چتر

افسران - پوستر حجاب – هوای ابری و چتر



تعداد بازدید :  
تاریخ : پنج شنبه 93/2/18

من بی کس و کار نیستم (توصیه میکنم مطب را مطالعه کنید)

افسران - من بی کس و کار نیستم (توصیه میکنم مطب را مطالعه کنید)

feroziاز کمیته تفحص مفقودین با منزل شهید تماس گرفتند:

خانمی گوشی را برداشت.

مثل همه ... موارد قبلی با اشتیاق گفتند که بعد از بیست و چندسال انتظار، پیکر شهید پیدا شده و تا آخر هفته آن را تحویلشان می دهند.

برخلاف تمام موارد قبلی ،آن طرف خط ، خانم فقط یک جمله گفت :

حالا نه . می شود پیکر شهید را هفته آینده بیاورید.؟

آقا جا خورد اما به روی خودش نیاورد.قبول کرد.

گذشت .

روز موعود رسید.به سر کوچه که رسیدند دیدند همه جا چراغانی شده . وارد کوچه شدند . دیدند انگار درخانه شهید مراسم جشنی برپاست .در زدند کسی منتظر آنها نبود ، چون گویی هیچ کس نمی دانست قراراست چه اتفاقی بیافتد ، مقدمه چینی کردند ؛ صدای ناله همه جا را گرفت ؛ مجلس جشن که حالا معلوم شد مجلس عروسی دختر شهید است به مجلس عزا تبدیل شد .

تنها کسی که منتظر آن تابوت بود همان عروس مجلس بود.

خودش خواسته بود که پدرش در مجلس عروسی اش حاضر شود

به عمد آمدنش را به تاخیر انداخت.

عروس گفت: تابوت را به داخل اتاق بیاورید . خواست که اتاق را خالی کنند.

فقط مادر و داماد بمانند و همرزم پدرش.

همه رفتند.گفت در تابوت را باز کنید. باز کرد. گفت :

استخوان دست پدرم را به من نشان بده.نشان داد.

استخوان را درست گرفت و روی سرش گذاشت و روبه داماد با حالت ضجه گفت:

ببین! ببین این مرد که می بینی پدر من است.نگاه نکن که

الان دراز کش است روزی یلی بوده برای خودش .

ببین این دستِ پدر من است که روی سرم هست.

نکند روزی با خودت بگویی که همسرم پدر ندارد.

من پدر دارم.این مرد پدر من است.نکند بخواهی به خاطر یتیمی ام با من ناسازگارباشی و تندی کنی..

این مرد پدرمن است.من بی کس و کار نیستم.

ببین ......




تعداد بازدید :  
تاریخ : پنج شنبه 93/2/18

بهترین حجاب...

افسران - بهترین حجاب...

fatememotahareدختری که در پس پرده ی حجاب مخفی می شود ممکن است در زمین گمنام باشد ،
اما مطمئنم در آسمان مشهور است.